-روز یا شب؟
-نه ای دوست، غروبی ابدیست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهائی از دور، از آن دشت غریب
بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد
-کار ... کار؟
-آری، اما در آن میز بزرگ
دشمنی مخفی مسکن دارد
که ترا میجود آرام آرام
همچنان که چوب و دفتر را
و هزاران چیز بیهدهٔ دیگر را
و سرانجام، تو در فنجانی چای فرو خواهی رفت
همچنان که قایق در گرداب
-یک پرنده؟
-آری، صدها، صدها، اما
همه در خاطرههای دور
با غرور عبث بال زدنهاشان
گل باقالا، اعصاب کبودش را در سکر نسیم
میسپارد به رها گشتن از دلهرهٔ گنگ دگرگونی